مردی که کمک خواست‏

به گذشته پرمشقت خویش می‏اندیشید، به یادش می‏افتاد که چه روزهای تلخ و پرمرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانه زن و کودکان معصومش را فراهم نماید. با خود فکر می‌کرد که چگونه یک جمله کوتاه- فقط یک جمله- که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگانی‏اش را عوض کرد و او و خانواده‏اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات داد.

داستان راستان | مردی که کمک خواست

داستان راستان | رسول اکرم و دو حلقه جمعیت

مردی ,داستان ,راستان ,یک ,جمله ,زندگانی‏اش ,یک جمله ,مردی که ,که کمک ,عوض کرد ,را عوض

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

امداد خودرو تبريز - امداد خودرو ارس تبريز - يدک کش در تبريز ذهن زيبا karimi12 سایت گنج یابی مطالب پزشکی و سلامتی ورزش و نرمش forbetterschool داستان کوتاه عاشقانه | سایت عاشقانه ها شهید محمد مهدی لطفی نیاسر