طلبه 313



مردی که کمک خواست‏

به گذشته پرمشقت خویش می‏اندیشید، به یادش می‏افتاد که چه روزهای تلخ و پرمرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانه زن و کودکان معصومش را فراهم نماید. با خود فکر می‌کرد که چگونه یک جمله کوتاه- فقط یک جمله- که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگانی‏اش را عوض کرد و او و خانواده‏اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات داد.


رسول اکرم و دو حلقه جمعیت‏

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله وارد مسجد شد، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود و هر دسته‏ای حلقه‏ای تشکیل داده سرگرم کاری بودند. یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: این هر دو دسته کار نیک می‌کنند و بر خیر و سعادتند.» آنگاه جمله‌ای اضافه کرد: لکن من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شده‌ام.» پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست‏.

داستان راستان شهید مطهری


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرشار از زندگی کانال بیو سایت تفریحی و سرگرمی رایحه قم postbz baby-mom جنوبی ترین مرد پهنه تاريخي و فرهنگي خراسان غربي 25963077 radin111